چند روز پیش، که آن دو حقهباز قدیمی دنیای سیاست در کاخ سفید ظاهر شدند و دیوانهوارترین و مضحکترین تراژدی-کمدی تاریخ خاورمیانه را نشانمان دادند، معلوم نبود باید گریه کنیم یا بخندیم.
طرح «صلح» ۸۰ صفحهای که کاخ سفید ارائه کرده در ۶۰ صفحه اول خود ۵۶ بار به واژه «چشمانداز» ارجاع میدهد — و بله هر بار هم حرف اولش را بزرگ نوشتهاند تا لابد جا بیندازند که این «معامله قرن» وحی مُنزل است و از ماوراءلطبیعه آمده. واقعیت چنین نیست، گرچه شاید بتوان گفت نویسنده آن ماوراءاسرائيلی بوده است.
این طرح با خیلی چیزها خداحافظی میکند: با پناهندگان فلسطینی - «حق بازگشتِ» معروف/ بدنام و تمام کسانی که اکنون در اردوگاههای خاورمیانه جان میدهند؛ با شهر کهن بیتالمقدس به عنوان پایتخت فلسطین، و با «اونروا»، نهاد امدادی سازمان ملل برای پناهندگان سازمان ملل. در عوض از اشغال دائمی کرانه غربی به دست اسرائيل و الحاق تمام و کمال تقریبا تمام مستعمرههایی که یهودیان در تضاد با تمام قانونهای بینالمللی در آنجا ساختهاند استقبال میکند.
البته مسلم است (و چند وقتی است که چنین بوده) که این خزعبلات شاید گردی جادویی باشد که بر مصائب رهبران آمریکا و اسرائیل فرود میآید. دونالد ترامپی که تحت استیضاح است و بنیامین نتانیاهویی که با اتهام فساد اقتصادی روبهروست، دو چهره یاغی هستند که در واشینگتن به پهنای صورتشان لبخند زدند تا هواداران تشویقشان کنند. در این میان واضح بود که این سند دروغین (که به اندازه مساوی حاوی موارد عجیب و غریب، مبالغهآمیز و مبتذل و پیش و پا افتاده است) برای همیشه امید به هرگونه دولت مستقل فلسطینی را نابود کرده است. خود طرح البته چنین نمیگوید، اما کافی است به جملهبندیهایش دقت کنیم - به اشغالگری اسرائیل (طولانیترین مورد اینچنینی در تاریخ معاصر) میگوید «رد پای امنیتی»؛ به قرارداد اسلو به عنوان توافقی حمله میکند که نتیجهاش «امواج تروریسم و خشونت» بوده است.
واقعا همه باید این ۸۰ صفحه را بخوانند. و هر خواننده باید دو بار بخواند که نکند بار اول توهینهای شدیدی را که به فلسطینیها شده، از کف داده باشد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
این سند فقط هدیهای به اسرائيل نبود. تجسمی بود از تمام خواستههایی که اسرائيل در تاریخ خود از واشینگتن داشته (و چند مورد اضافه) و عملا تمام تلاشهای شورای امنیت سازمان ملل را نابود میکند؛ و همچنین تمام قطعنامههای سازمان ملل در مورد لزوم خروج اسرائيل از اراضی اشغالی؛ تمام تلاشهای سازمان ملل و گروه چهارگانه خاورمیانه برای رسیدن به حل عادلانه و منصفانه جنگ اسرائيل و فلسطین.
خلاصه اینکه اسرائیل (تحت این «معامله» ملعون که ظرف چند ثانیه محتوم به شکست بودنش معلوم بود) تمام بیتالمقدس و همچنین بیشتر کرانه غربی و تقریبا تمام مستعمرههای یهودی در سرزمین اشغالی را برای همیشه دریافت میکند؛ بر مردم فلسطینی خلع سلاح شده و تحت ضرب و شکستخورده غلبه خواهد داشت؛ و این مردم باید وعده دهند که اسرائيل را «دولت ملت مردم یهودی» بنامند (گرچه نزدیک به ۲۱ درصد مردم آن عرب هستند)، کتاب درسیهای خودشان را سانسور کنند، هر کس که خواهان مقابله با اشغالگر اسرائیلی بود، دستگیر و بازجویی کنند و چند تا روستای بیرون دیوارهای بیتالمقدس را پایتخت خود بنامند.
بله، این سندی واقعا یگانه و تاریخی است که باغوحش ترامپ (بهخصوص دامادش، جرد کوشنر) درست کرده، چون باور آن به اینکه فلسطینیها خواب پذیرش چنین مجموعه دیوانهوار و مضحکی از خواستههای سیاسی را ببیند، در جهان غرب سابقه ندارد. اما ما روزنامهنگاران باید چه کنیم؟ این سئوالی بود که وقتی تمام ۵۶ «چشمانداز» موجود در سند (راستی چند «چشمانداز» هم بدون حرف اول بزرگ آمدهاند و به جایش «ماموریت» به کار رفته) و فهرست تمام ممنوعیتهای تحمیلی بر فلسطینیها را خواندم، از خودم پرسیدم. توجه داشته باشید که از جمله ممنوعیتهای مذکور، این دستورالعمل است که «دولت فلسطین میبایست به هیچ سازمان بینالمللی، که عضویت در آن متناقض با تعهدات خود به نظامیزدایی و قطع جنگ سیاسی و قضایی علیه دولت اسرائیل باشد، نپیوندد.» پس باید با پاسداشت فلسطینیها توسط دیوان بینالمللی کیفری هم خداحافظی کنیم.
بعضی از همکاران من از خشم به رعشه افتادند. مثل مروان بشاره در الجزیره. مضحکه، تقلب، خشمآور، سوررئال، فرصتطلبانه، پوپولیستی و کلبیمسلک… او از تمام این صفات استفاده کرد - تازه احتمالا جلوی خودش را گرفته بود که بدتر از این نگوید. گیدئون لوی، قهرمان من از روزنامه اسرائیلی «هاآرتص»، به رعشه نیفتاد. او نوشت که این «میخ آخر تابوت آن جسد متحرک موسوم به راهحل دودولتی» بود و واقعیتی ایجاد میکند که در آن «قانون بینالمللی، قطعنامههای جامعه بینالمللی و بهخصوص نهادهای بینالمللی بیمعنی هستند.»
لوی از این نوشت که دولت فلسطینی در کار نیست و هرگز نخواهد بود. یا باید یک دموکراسی بین رود اردن و دریای مدیترانه داشته باشیم (با حقوق برابر برای اسرائیلیها و فلسطینیها) و یا اسرائیل دولت آپارتاید خواهد بود. ترامپ «دنیایی درست کرده که در آن داماد رئيس جمهوری آمریکا از مجمع عمومی سازمان ملل قدرتمندتر است. اگر شهرکهای یهودینشین مجاز باشند، همه چیز مجاز است.» او بجا سخن میگوید.
اما آیا ما نویسندگان و روزنامهنگاران و کارشناسان و تحلیلگران هنوز ابزار لازم برای پرداختن به این خزعبلات را داریم؟ آیا وقت آن نرسیده (نه فقط پایان اخلاق و عدالت و صداقت و کرامت) که سئوالی مهمتر مطرح کنیم: روزنامهنگاران کجا باید دیگر این چیزها (و خودشان را) جدی نگیرند؟ صرف اینکه آدم راجع به این چرندیات ترامپ طوری بنویسد که انگار واقعی یا کارآمد یا حتی قابل بحث هستند، به نوعی تحقیرآمیز و بیهوده است. نه فقط برای رسانهایها، که برای تمام کسانی که باید با عواقب این سند وحشتناک سر کنند؛ فلسطینیها و تمام کسانی که صمیمانه حامی خواستههای کاملا منطقی آنها برای آزادی و انصاف بودهاند.
چند ساعت بعد از خواندن این سند به این نتیجه رسیدم که برای هر مسلمان ضداسرائیلی - که به سخنوریهای خیالاتی و دیوانهوار راجع به «دسیسه صهیونیستها» باور دارد، این ۸۰ صفحه سند کاخ سفید تنها تاییدی بر آن باورهای پریشان خواهد بود. در مواردی مثل این، شاید باید کمدینهایمان را دعوت کنیم تا خبرنگار شوند. یا از کاریکاتوریستهایمان بخواهیم ماجرا را بنویسند. یا شاید باید برای پیامرسانی دست به دامن آن برنامه قدیمی زیبای تلویزیونی به نام «ریپلیِ باورنکردنی» شویم. این قسمت برنامه «باورنکردنی»: رئیس جمهوری آمریکا به قدرتی خارجی حق اشغال دائمی سرزمین دیگران را میدهد. به نظر من این خلاصه ماجرا در چند کلمه است.
اما یادمان نرود که فلسطینیها در ازای تسلیم تحقیرآمیز خود قرار است پول و پول و باز هم پول بگیرند - میلیونها اسکناس، که در چندین صفحه نمودار و طرح و بودجه آمده است. صحبت از گردشگری «تسریعشده» (عین همین عبارت در سند آمده) است و از سرمایهگذاری وسیع و «بهبود اجتماعی» (کذا) و «حق تعیین سرنوشت» (لابد دوباره باید بگویم کذا) و «راهی به سوی زندگی ملی با کرامت، احترام، امنیت و فرصت اقتصادی….»
و مگر بوریس جانسون ما به ترامپ نگفته که این «قدمی مثبت به سوی جلو» است؟ و مگر دومینیک راب خودمان نگفته این «پیشنهادی جدی» است و شایسته «ملاحظه واقعی و منصفانه»؟
واقعا که باید گفت: باورنکردنی است!
© The Independent